معنی ترکان خاتون

لغت نامه دهخدا

ترکان خاتون

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) خواهر اتابک یزد علأالدین و زوجه ٔ اتابک محمدبن سعدبن ابی بکر (658- 660 هَ. ق.) بود چون ابوسعد درگذشت پسر صغیرش محمد نامزداتابکی شد و بعلت خردسال بودن مادر او ترکان خاتون بتدبیر ملک قیام کرد و با کفایت بسیار زمام امور مملکت اتابکان سلغوری را در دست گرفت و به هلاکوخان مغول اظهار خدمت نمود و هلاکو هم فرمان حکومت فارس را بنام پسرش محمد صادر کرد ولی محمد بعد از دو سال درگذشت ترکان خاتون و امرای دولت محمدبن سلغوربن سعد زنگی را به اتابکی برداشتند و چون دست به ستم و لهو و لعب گشاد ترکان خاتون با آنکه دختر خود را بعقد وی درآورده بود با امرای قوم همدست شد و محمد را دستگیر کردو بخدمت هلاکو فرستاد و امرا را به آوردن سلجوقشاه که در قلعه اصطخر محبوس بود گسیل داشت سلجوقشاه با احترام به شیراز آمد و بر کرسی اتابکی نشست و ترکان خاتون را بزوجیت گرفت و بهنگام مستی غلامی را به کشتن ترکان خاتون که خیال نفاق در سر داشت مأمور کرد و غلام هم ترکان خاتون را بقتل رسانید. و رجوع به تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 564- 567 شود.

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) بنت طغماج خان بن بوغراخان و زوجه ٔ ملکشاه سلجوقی بود. چون وی خواهان آن بود که فرزندش محمود با وجود صغر سن به ولایت عهدی ملکشاه برگزیده شود و خواجه نظام الملک وزیر به فرزند دیگر ملکشاه، برکیارق نظر داشت غبار کدورت و نزاع میان خواجه و ترکان خاتون برخاست. وی زبان به سعایت و بدگویی از خواجه بگشاد و در ملکشاه مؤثر افتادتا آنکه تاج الملک ابوالغنایم قمی را که صاحب دیوان ترکان خاتون بود بجای نظام الملک برگماشت و ترکان خاتون بسال 480 هَ. ق. همراه دخترش که بعقد مقتدی خلیفه ٔ عباسی درآمده بود به بغداد رفت و خلیفه او را با اعزاز و اکرام بسیار پذیرفت و چون ملکشاه سلجوقی درگذشت برکیارق در اصفهان افسر پادشاهی بر سر نهاد. اماترکان خاتون از خلیفه التماس نمود که محمود فرزندش را قایم مقام پدر گرداند. نخست خلیفه بسبب صغر سن ازاین کار اعراض نمود ولی بالاخره اصرار و الحاح ترکان خاتون مؤثر شد ترکان خاتون سرهنگی باصفهان روان کرد برکیارق به ری گریخت و چون ترکان خاتون این خبر بشنید به اصفهان شتافت و محمود را به سلطنت رسانید. برکیارق پس از چندی باصفهان حمله برد و ترکان خاتون پانصد هزار دینار از متروکات ملکشاه بوی تسلیم کرد که دست از محاصره و جدال بردارد. ترکان خاتون در حدود سنه ٔ 486 هَ. ق. درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 314، 493 و 501. و تاریخ الخلفا ص 282 شود.

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) قتلق ترکان، دختربراق حاجب و زوجه ٔ قطب الدین سلطان بود و پس از درگذشت شوهرش قطب الدین محمد سلطان بن حمیر تاینکو بامر هلاکو تاج ایالت کرمان را به فرزند خود حجاج سلطان تفویض کرد و خود به ضبط امور ملک و مال پرداخت تا آنگاه که حجاج سلطان نسبت به ترکان خاتون بی حرمتی آغاز نهاد ترکان خاتون متوجه اردو گشت و حجاج سلطان متوحش و متواری شد و به هند روی آورد و با سپاهی از هندیان متوجه کرمان گشت و در بین راه درگذشت و ترکان خاتون نزدیک بیست و شش سال حکومت کرمان را در دست داشت. (656- 682 هَ. ق.). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 268- 269 و قتلق ترکان و جهانگشای جوینی ج 2 شود.

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) مادر سلطان محمد خوارزمشاه دختر یکی از امرای ترک بود و چون قبول همسری سلطان تکش نمود کسان و نزدیکان خود را در کارهای دولتی دخالت داد و هر ناحیه ای که بدست تکش یا سلطان محمد گشوده می شد، یکی از خواص ترکان خاتون بحکومت آن منسوب می گشت. این زن با آنکه از کفایت و تدبیر بهره ٔ کافی داشت بواسطه ٔ قرابت با ترکان قنقلی و دخالت دادن ایشان در امور مملکت و استبداد رای و علاقه ای که به خونریزی و عیاشی داشت موجبات زوال دولت سلطان محمد خوارزمشاه را فراهم می ساخت. خاصه آنکه غایرخان که گویا برادرزاده ٔ ترکان خاتون و از نزدیکان وی بود بکمک عمه ٔ خود تجار مغول را بکشت و اموال آنان را تصرف کرد و موجب شعله ور ساختن آتش جنگ چنگیزخان در ایران گردید و هم این زن خونریز و خودخواه و اقارب وی بودند که اسباب عمده ٔ شکست کار خوارزمشاه را فراهم ساخته اند ترکان خاتون پس از انهزام سلطان محمدو فرار وی به جزیره ٔ آبسکون از خوارزم حرکت کرده به خراسان و سپس به مازندران گریخت و در قلعه ٔ ایلال ازقلاع ولایت لاریجان متحصن گردید. مغول این قلعه را در سال 617 هَ. ق. محاصره کرد و پس از چهار سال ترکان خاتون تسلیم گردید و باسارت لشکریان چنگیزخان درآمد و بامر چنگیزخان به قراقروم گسیل گردید و در آن شهر بسال 630 هَ. ق. درگذشت. و رجوع به تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر ج 2 ص 650، 652، 653 و ج 3 ص 45 شود.

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) دختر سلطان جلال الدین منکبرنی بود که هلاکوخان مغول در سال 656 هَ. ق. بپاس خدمات الملک الصالح پسر بدرالدین لؤلؤ یکی از ملوک ایوبی، او را بزوجیت به الملک الصالح داد. هنگامی که قوبیلای قاآن بر تخت خانی مغول جلوس کرد و سلطنت ممالک بین جیحون و شام و مصر را به هلاکوخان سپرد، هلاکوخان حکومت کرمان را به ترکان خاتون داد. و رجوع به تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر ج 3 ص 97 شود.

ترکان خاتون. [ت َ] (اِخ) دختر ارسلان خان و زوجه ٔ سلطان سنجربن ملکشاه سلجوقی بود که بسال 535 هَ. ق. پس از استیلای گورخان پادشاه قراختای بر سنجر، باسارت گورخان درآمد و گورخان او را حریف مجلس بزم خویش ساخت وی بسال 551 هَ. ق. در اسارت ترکان درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2ص 509 و 512. و اخبار دولت سلجوقی ص 92 و 94 شود.


ترکان

ترکان. [ت َ] (اِخ) رجوع به ابی صالح ترکان شود.

ترکان. [ت َ] (اِخ) (بی بی...). رجوع به بی بی ترکان شود.

ترکان. [ت ُ] (اِخ) دیهی معروف به مرو. (از معجم البلدان).

ترکان. [ت َ] (اِ) لقب زنان از عالم بی بی و بیگمه. (غیاث اللغات) (آنندراج):
کار ترکانست نی ترکان برو
جای ترکان خانه باشد، خانه شو.
مولوی.
|| ملکه یا از نزدیکان زنانه ٔ شاه از مادر و جز آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || از القاب سلاطین ماوراءالنهر بوده اعم از مرد یا زن. (یادداشت ایضاً).

ترکان. [ت ُ] (اِخ) ترک، ترکستان:
گر ایدونکه گویی که ترکان و چین...
بگیرم زنم آسمان بر زمین
مپندار کین نیز نابودنیست
نشاید کسی کو نفرمودنیست.
فردوسی.
رجوع به ترکستان شود.

ترکان. [ت ُ] (اِخ) قریه ای است به یک فرسنگی میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز. (از فارسنامه ٔ ناصری).

ترکان. [ت ِ] (ع مص) گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). تَرک. (ناظم الاطباء). واگذاشتن. (از اقرب الموارد). || ترک کردن (از اضداد). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به ترک شود.

حل جدول

ترکان خاتون

همسر ملکشاه سلجوقی

فرهنگ عمید

ترکان

عنوانی برای زنان، بانو، بی‌بی، خاتون، بیگم، ارجمند: کار ترکان است نی تَرکان برو / جای تَرکان هست خانه، خانه شو (مولوی: ۸۲۶)،

معادل ابجد

ترکان خاتون

1728

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری